جدول جو
جدول جو

معنی پی مرز - جستجوی لغت در جدول جو

پی مرز
حاشیه و کنار مرز در شالیزار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی درو
تصویر پی درو
آنچه از محصول که پس از درو کردن در مزرعه باقی بماند، کاهین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیل مرغ
تصویر پیل مرغ
بوقلمون، پرنده ای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاه رنگ و سر و گردن بی پر که قدرت پرواز ندارد
شوال، شوالک، شوات، سرخاب، پیروج، ابوقلمون، حربا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش مرگ
تصویر پیش مرگ
آنکه پیش از دیگری بمیرد، کنایه از قربانی، فدایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مای مرز
تصویر مای مرز
سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، عرعر، ابهل، وهل، ارجا، ارس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرمرد
تصویر پیرمرد
مرد پیر، مرد سال خورده و کهن سال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پی کرد
تصویر پی کرد
دنبال کردن تعقیب، تعقیب شخصی از لحاظ قانونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیل مرغ
تصویر پیل مرغ
بوقلمون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی زرد
تصویر پی زرد
عصب
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پی ریزد ظنکه اساس و بنیادنهد، متصل پیوسته یک ریز پیاپی پی ریزگفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشمرگ
تصویر پیشمرگ
فدای او شدن
فرهنگ لغت هوشیار
مرد سالخورده مرد کهن سالمقابل پیر زن: موکلان... آن مردمان را دیدند که با پیرمرد گفتار میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیش از کسی بمیرد پیش میر، کسی که پیش از شاه یا امیر از غذای او خورد تااگر سمی در آن باشد وی بمیرد و مخدوم مصون ماند بلا گردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر ماز
تصویر پر ماز
پر چین پر شکن پر شکن ترنجیده
فرهنگ لغت هوشیار
که مغز بسیار دارد. یا گفته پر مغز. سخن پر معنی. یا مرد پر مغز. بسیار دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی گرد
تصویر پی گرد
تعقیب کننده، گشتن در پی چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش مرگ
تصویر پیش مرگ
((مَ))
کسی که حاضر است پیش از مرگ عزیزش بمیرد، قربانی، فدا، کسی که پیش از پادشاه، اندکی از غذای او را می خورد تا از سالم بودن آن اطمینان حاصل شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیل مرغ
تصویر پیل مرغ
((مُ))
بوقلمون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی گرد
تصویر پی گرد
((~. گَ))
گشتن در پی چیزی، کسی که در پی چیزی می گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پی ورزی
تصویر پی ورزی
تعصب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پی برد
تصویر پی برد
اکتشاف، کشف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
Brainless
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
stupide
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
hirnlos
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
безмозкий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
bezmózgowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
无脑的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
sem cérebro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
senza cervello
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
tonto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
безмозглый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
hersenloos
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
ไร้สมอง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
bodoh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی مغز
تصویر بی مغز
मूर्ख
دیکشنری فارسی به هندی